امروز وقتی دلم هواتو کرد که از بلند گوی خانه ی شهید پرچم ابعبدالله الحسین علیه السلام ...
برای زیارت زایرین آماده است
عمر ها.....
دقایق......
ثانیه ها........
لحظه ها...
چه زود می گذرد و لحظه ای فکر نمی کنی؟
غروب جمعه نیز از همه ی لحظات زود تر....
دلشوره ی مادر فرزند گمشده را نچشیده ایم....
نه بهتر است بگویم ...
حال فرزند گمشده را نچشیده ایم که
سرگردان........
با چشم گریان......
به این طرف و آن طرف رود....
لیکن این حالمان نبود؟؟؟؟؟
مادر فکرش جز به او نیست
و فرزند زار و پریشان به دنبال مادر....
اما تو....
تو ای آنی که خود را منتظر نامیدی!!!!!!
آری با تو ام....
با تو.....
شیعه ی اثنا عشری....
با تو....
می دانی منتظَر کیست؟ که انتظارش را می کشی؟
نمی دانی ؟
اگر می دانستی اینک حالت این نبود...
.
.
.
.
باید مناسبتی
ذکر مصیبتی
عیدی
اتفاقی بیفتد تا به یاد آوریم مولایی در نزدیکیمان ندای هل من ناصر ینصرنی گوید و خود......
.
.
.
مولای من مارا ببخش....
.
.
.
.
امان از آن زمانی که بیفتد به روی نامه ام چشمان مهدی (عجل الله)
دلش می گیرد و با چشم گریان گوید :
این هم از یاران مهدی(عجل الله)
ولایت عهدی مولا عجل الله مبارک
مولای متقیان
علی علیه السلام:
"وقتی دیدم دل خانه ی خداست بر در آن نشستم
و نگذاشتم کسی وارد آن خانه شود."
حقیقت این است که هرچه بگوییم خسته شده ایم و بریده ایم
اسلام دست از سر ما برنمی دارد ما باید بمانیم و کاری که می خواهیم انجام بدهیم
همیشه باید مشغول یک مطلب باشیم و آن عشق است
اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند.
حاج ابراهیم همت
...بیایید همت گونه باشیم و کمی همت کنیم....