اتمام حجت

ببخشید مدتی است دل برای غار سخن نمی گوید 

حرفی برای گفتن نداشت 

اما...... 

حال... 

حرفش از شهداست... 

آنانی که  هر ساله دل را هوایی می کنند و از بین همه چند نفری را گزینش کرده و با خود می برند به همان جاهایی که خود اوج گرفتند..... 

گزینششان دو علت دارد 

یا پاداش است برای کسی که دل و جانش در اختیار آنانست... 

یا اتمام حجت برای کسی که در دو راهی های تردید این پا و آن پا می کند ...

آری شهدا هم اینبار با من اتمام حجت می کنند 

راه را نشانم می دهند 

ولی حیف و صد حیف که چشمانم مرا یاری نمی کنند 

چشمان کم سو شده اند

باید قبل از رفتن فکری به حالشان کنم..... 

اینطور نمی شود....  

قادر به برگرداندن بیناییشان نیستم 

دم مسیحایم را محتاجم  

بگذریم... 

همیشه شهدا بر سر قول و قرار هایشان هستند 

این ماییم که یادمان می رود چه قولی ازایشان گرفتیم 

اسفند86 آخرین باری بود که جنوب بودم...... پادگان میشداق بود که از شهدا قول گرفتم  دفعه ی بعد در جمع طلاب بیام جنوب و..... 

پارسال توی همین موقع ها بود که در تلاطم عمره ی دانش آموزی بودم و.... 

الان در تلاطم راهیان نور طلبگی..... 

روز برگشتمون از جنوب که دوشنبه است 

پارسال پرواز داشتیم به سمت آسمون مدینه 

اینا همش تلنگر و گوشزده برای گوش هایی که می شنوه.... 

اما............کو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟ 

 خلاصه که دعا گو هستیم ..... 

شما هم برای چشمانم دعا کنید شاید راه را بیابد............... 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
.......... پنج‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ

راه را دل میابد . خداوندا مرا یاری کن . گذشتم از آنچه باید میگذشتم اما نرسیدم به آنچه میخواستم برسم بخاطر گذشتم از گذشتنی ها مرا برسان به رسیدنی ها.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد