گمشده ی من

خدایا هرکسی به دنبال گمشده خود می رود.هرکسی برای نجات خود راهی می اندیشد. 

هرکسی به امیدی و آرزویی زندگی می کند، اما من امیدی و آرزویی ندارم. 

جز تو گمشده ای نمی شناسم و جز تو راه نجاتی نمی یابم. همه را فراموش می کنم ، همه دنیا را پشت سر می گذارم ، یکه و تنها به سوی تو می آیم و دست نیاز فقط به سوی تو دراز می کنم. 

خدایا 

می خواهم با تو تنها باشم ، می خواهم از همه چیز چشم بپوشم ، می خواهم جز تو محبوبی و معبودی نداشته باشم ، خوش دارم که در زیر این آسمان سیاه کسی جز تو از من نداند ، کسی جز تو نیاز مرا نشنود ، کسی جز تو مرگ مرا نبیند. 

خدایا ، مرا بسوزان 

در عذاب و درد خاکسترم کن 

باز هم تو را شکر می کنم......................... 

 

 

اینبار گفته های دل بیدل را از زبان شهید مصطفی چمران بشنوید .

صلوات

 

 

 

بر روی زمین و آسمان ها و کرات 

در بین مناجات و تمام کلمات 

زیباتر از این دعا ندیده ست کسی

بر خاتم انبیا محمد صلی الله علیه وآله صلوات  

 

 

 

 

میلاد خاتم النبیین و ششمین پیشوای مؤمنین  مبارک  

 

 

رد پا

 

 

دل برای تو هم پر می زند 

فکه 

دلم برای پیدا کردن یک رد پای آشنا  روی رمل هایت 

تنگ شده 

طلاییه عجب طلاییه

دهلاویه

 

 

 

 

 

 

 فاخلع نعلیک را می خوانیم و .... 

ترجمه اش به گوش می رسد که گوید :

 

 

فاخلع  قلبک انک بالواد المقدس طوی  

 

  

یادمان شهدای طلاییه 

 

اسم طلاییه که میاد بعدش بلافاصله 

عجب طلاییه 

بر زبان میاد 

این جمله ی  

طلاییه عجب طلاییه  

برامون شده حدیث متواتر 

 

دارم میام....

  

 

راهیان نور در جبهه های جنوب

 

وای شلمچه 

دلم داره پر پر می زنه برای دوباره بوییدن خاکش 

برای غروبش..... 

برای.... 

 

 

 

فتح المبین 

قتلگاه شیخی 

من دارم میام؟؟؟ 

یادته قول هایی رو که پیشت دادم؟؟ 

یادم رفته 

 

یادم میاری؟؟؟؟  

 . 

.

من دارم میام 

با کوله باری از دل تنگی ها

  

 

ان شاء الله

اتمام حجت

ببخشید مدتی است دل برای غار سخن نمی گوید 

حرفی برای گفتن نداشت 

اما...... 

حال... 

حرفش از شهداست... 

آنانی که  هر ساله دل را هوایی می کنند و از بین همه چند نفری را گزینش کرده و با خود می برند به همان جاهایی که خود اوج گرفتند..... 

گزینششان دو علت دارد 

یا پاداش است برای کسی که دل و جانش در اختیار آنانست... 

یا اتمام حجت برای کسی که در دو راهی های تردید این پا و آن پا می کند ...

آری شهدا هم اینبار با من اتمام حجت می کنند 

راه را نشانم می دهند 

ولی حیف و صد حیف که چشمانم مرا یاری نمی کنند 

چشمان کم سو شده اند

باید قبل از رفتن فکری به حالشان کنم..... 

اینطور نمی شود....  

قادر به برگرداندن بیناییشان نیستم 

دم مسیحایم را محتاجم  

بگذریم... 

همیشه شهدا بر سر قول و قرار هایشان هستند 

این ماییم که یادمان می رود چه قولی ازایشان گرفتیم 

اسفند86 آخرین باری بود که جنوب بودم...... پادگان میشداق بود که از شهدا قول گرفتم  دفعه ی بعد در جمع طلاب بیام جنوب و..... 

پارسال توی همین موقع ها بود که در تلاطم عمره ی دانش آموزی بودم و.... 

الان در تلاطم راهیان نور طلبگی..... 

روز برگشتمون از جنوب که دوشنبه است 

پارسال پرواز داشتیم به سمت آسمون مدینه 

اینا همش تلنگر و گوشزده برای گوش هایی که می شنوه.... 

اما............کو گوش شنوا؟؟؟؟؟؟؟ 

 خلاصه که دعا گو هستیم ..... 

شما هم برای چشمانم دعا کنید شاید راه را بیابد............... 

 

 

حیف

روزها و ثانیه های عمرمون  همینجور داره می ره. 

 

مواظب باشیم نرسیم به جایی که بگیم 

 

"آخ حیف شد!!!!

زود دیر می شود.....زود باش

عمر ها..... 

دقایق...... 

ثانیه ها........ 

لحظه ها... 

چه زود می گذرد و لحظه ای فکر نمی کنی؟ 

غروب جمعه نیز از همه ی لحظات زود تر.... 

دلشوره ی مادر فرزند گمشده را نچشیده ایم.... 

نه بهتر است بگویم ... 

حال فرزند گمشده را نچشیده ایم که  

سرگردان........ 

با چشم گریان......

به این طرف و آن طرف رود.... 

لیکن این حالمان نبود؟؟؟؟؟ 

مادر فکرش جز به او نیست 

و فرزند زار و پریشان به دنبال مادر.... 

اما تو.... 

تو ای آنی که خود را منتظر نامیدی!!!!!! 

آری با تو ام.... 

با تو..... 

شیعه ی اثنا عشری.... 

با تو.... 

می دانی منتظَر کیست؟ که انتظارش را می کشی؟ 

نمی دانی ؟ 

اگر می دانستی اینک حالت این نبود... 

باید مناسبتی 

ذکر مصیبتی 

عیدی 

اتفاقی بیفتد تا به یاد آوریم مولایی در نزدیکیمان ندای هل من ناصر ینصرنی گوید و خود...... 

مولای من مارا ببخش.... 

امان از آن زمانی که بیفتد به روی نامه ام چشمان مهدی (عجل الله)  

دلش می گیرد و با چشم گریان گوید : 

این هم از یاران مهدی(عجل الله) 

 

  

 ولایت عهدی مولا عجل الله مبارک  

گوشه چشمی مرا بنگر

تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد 

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نفس

مهدیا!! 

نفس بده که برایت نفس نفس بزنم 

نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم 

مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن 

من آخرین نفسم را در رکاب شما بزنم